معنی ترب بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
ترب بزوئن
شر کسی را دور کردن
ادامه...
شر کسی را دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تغ بزوئن
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
ادامه...
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
کاب بزوئن
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
ادامه...
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
فرهنگ گویش مازندرانی
گرز بزوئن
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
ادامه...
گاز بزرگ زدن، حمله ی گوشتخواران بزرگ با دندان های تیز و
فرهنگ گویش مازندرانی
لاب بزوئن
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
ادامه...
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره بزوئن
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
ادامه...
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
تا بزوئن
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
ادامه...
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
تف بزوئن
تیغ زدن، برش دادن
ادامه...
تیغ زدن، برش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش بزوئن
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
ادامه...
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
شاب بزوئن
قدم برداشتن
ادامه...
قدم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تم بزوئن
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
ادامه...
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزوئن
ته بزوئن، تازدن، لازدن
ادامه...
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بزوئن
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
ادامه...
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
در بزوئن
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
ادامه...
رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رگ بزوئن
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
ادامه...
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
رغ بزوئن
رغن بزوئن
ادامه...
رغن بزوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
غراب بزوئن
چاخان کردن
ادامه...
چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرک بزوئن
سرکشی کردن
ادامه...
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تب بزوئن
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
ادامه...
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاش بزوئن
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
ادامه...
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
بری بزوئن
برش دادن چوب
ادامه...
برش دادن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
پرک بزوئن
پرش و جهش ماهی و غیره
ادامه...
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
پرج بزوئن
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
ادامه...
پرچین ساختن، شاخ و بال زدن، همواره و صاف کردن زمین شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
پربر بزوئن
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
ادامه...
به پرواز درآمدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرس بزوئن
پناه گرفتن
ادامه...
پناه گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغه بزوئن
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
ادامه...
از چیزی سر درآوردن، گم شده ای را یافتن، سرنخی را پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی
تقاب بزوئن
قاپیدن
ادامه...
قاپیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرج بزوئن
ضرر زدن
ادامه...
ضرر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تلم بزوئن
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
ادامه...
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
فرهنگ گویش مازندرانی
تلا بزوئن
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
ادامه...
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
توج بزوئن
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
ادامه...
ریسیدن، تاباندن طناب و الیاف گیاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
تیل بزوئن
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ادامه...
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
تیر بزوئن
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
ادامه...
درد ناگهانی در تن و جان، تیر کشیدن، به هدف زدن (در تیله
فرهنگ گویش مازندرانی
تهم بزوئن
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
ادامه...
تنوره انداختن، بلند شدن موج حرارت گرما از منبع آن، بوی
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ بزوئن
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
ادامه...
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی